به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: نویسنده این روزنامه در تحلیلی با عنوان «آیا ۶۰ درصد، ۶۰ درصد است خاطر نشان کرد: همین ابتدای یادداشت به صراحت بگویم که میدانم آنچه مینویسم، احتمالا برای بسیاری خوشایند نیست؛ چنانکه آنچه در این چند سال نوشتهام نیز بسیاری را خوش نیامده است؛ اما واقعیت این است که من برای خوشایند کسی نمینویسم، چه آن کس، از صاحبان قدرت باشد و چه از منتقدان یا حتی مخالفان قدرت مستقر. برای این نوع نوشتن هم برای خود دلیلی دارم. من خود را وابسته به جریانی فکری میدانم که به اصلاحطلبی معروف است و از این رو خود را اصلاحطلب میدانم و با آنکه این نام مدتهاست که از روزهای ناموری و محبوبیتش دور شده؛ ولی معتقدم که اندیشه اصلاحطلبی هیچ وقت به پایان دوره حیات خود نخواهد رسید.
شرق میافزاید: اما آنچه دلیل نوشتن این مطلب شد؛ که قبلا هم گفتم احتمالا بسیاری را خوش نخواهد آمد، این است که در این انتخاباتی که حدود ۴۰ درصد واجدان حق رأی در آن شرکت کردند، چه دوست داشته باشیم یا نه، آرای باطله را میشود شمرد؛ ولی آرای عدم مشارکت واقعی قابل شمارش نیست و نهایتا فقط میتوان مقدار آن را حدس زد و نه با قطعیت از میزان آن صحبت کرد؛ چراکه مثل اکثر جوامعی که در آنها انتخابات وجود دارد، حدود ۳۰ درصد جامعه، تقریبا در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند؛ چون چندان برایشان فرق نمیکند که چه کسانی و چگونه بر آنها حکومت کنند و تنها بخشی از این ۳۰ درصد ممکن است در وضعیتی خاص و ناشی از هیجانات اجتماعی به رأیدهندگان بپیوندند. برای همین لحاظکردن این ۳۰ درصد بهعنوان معترضان، کمی خوشبینانه است.
اما درباره ۳۰ درصد باقیمانده تا آن ۴۰ درصدی که رأی دادهاند، چه باید گفت؟ آیا با قطعیت میتوانیم بگوییم که این ۳۰ درصد، تماما و بیکموکاست در سبد معترضان هستند و آیا با قطعیت میتوان همه آنها را در شمار تحریمکنندگان به حساب آورد؟ از این ۳۰ درصد، چه تعدادی به دلیل رقابتینبودن انتخابات بود که رأی ندادند و چه درصدی از آنها به دلیل نیافتن کاندیدای مطلوب، انگیزه مشارکت را نیافتند و چه درصدی واقعا به دلیل اعتراض، صندوق رأی را ترک کردند؟
آیا میتوان در وضعیت کنونی، درصد هرکدام از این سه مورد را، نه حتی دقیق، بلکه خیلی سردستی و تقریبی محاسبه کرد؟ آن وقت با توجه به این محاسبهناپذیری، چگونه میتوان از ۶۰ درصد رأی اعتراضی سخن گفت؛ آنهم وقتی آرای همان حدود ۳۰ درصد مورد اول را، حتما و قطعا نمیتوان به حساب معترضان ریخت. واقعیت این است که علاوه بر آن ۳۰ درصد مورد اول، این سه دسته اخیر هم قابل شمارش نیستند و حالا اینکه تمام این رأیندادن را یککاسه کنیم و بگوییم همه اینها میشود ۶۰ درصد معترض، به لفظ عامیانه، کمی جای چانهزنی دارد. برای همین است که میگویم آنچه واقعا میشود بهعنوان رأی اعتراضی شمارش کرد، همان رأی باطله است. در این میان برخی نیز از سه درصد رأی تقلبی و مثلا استفاده از کد ملی سخن میگویند.
به گمان من اگر کمی انصاف داشته باشیم و خیلی آن را دست بالا نگرفته باشیم، باید بگویم که برای یک کشور جهانسومی، آنهم در خاورمیانه، نهتنها این مقدار تقلب مفروض (به هر مقدار هم که باشد، امری مذموم است) درصد بالایی نیست؛ بلکه پایین هم هست و برای حکومتی که زیر اینهمه فشار و با اینهمه تبلیغات منفی جهانی، آنقدر اعتماد به نفس دارد که چنین نتیجهای را اعلام میکند، واقعا جای خوشحالی است.
شاید اشکال در این است که ما چندان به اینکه خود چه باید بکنیم که به نتیجه مطلوبمان نزدیک شویم، نمیپردازیم؛ بلکه معتقدیم آن کسی که به او اعتماد نداریم، باید روشی در پیش بگیرد که ما مطلوب میدانیم و البته چنین نگاهی، کمی تا قسمتی دچار تعارض است؛ چراکه اولا باید ببینیم آنکه ما به او اعتماد نداریم، چه ضرورتی میبیند که اعتماد ما را جلب کند و ثانیا، آیا ما که خودمان، مانند جمعیت برج بابل، زبان یکدیگر را نمیفهمیم، آیا توان آن را داریم تا با زبانی صحبت کنیم که آن کسی که به او بیاعتمادیم، حرفمان را بشنود و به آن اهمیت بدهد؟ شاید پس از این سه انتخابات که دیگر معلوم شده از مشارکت نکردن تغییر رویهای در برگزارکنندگان انتخابات به دست نمیآید، ضروری باشد که اگر بهبود وضع زندگی مردم برایمان مهم است، خود ناچاریم رویه سنجیدهتری اتخاذ کنیم.